آیه الله مصباح، نقد "آگاهی" بدون "خودآگاهی" و "خدا آگاهی"
سالگشت رحلت آیه الله مصباح یزدی، قهرمان نوآوری و نقد در علوم انسانی _ ۱۴۰۰
بسمالله الرحمن الرحیم
خدمت خواهران و برادران عزیز سلام عرض میکنم.
فرمودند دوستان جزو زحمتکشان و تلاشگرانی هستند که در این دورههای طرح ولایت به سر پا داشتن خیمه معرفت خدمت میکنند و طبیعی است که خود شماها از این مطالعات و آگاهیها نباید بینصیب بمانید اما برای این که بدانید جلسات معرفتی و گفتگو، پرسش و پاسخ، حلقههای مطالعات جمعی، چقدر هم هستند فقط به یک حدیثی اشاره کنم که فرمودند برای هر جلسه معرفتی که در جهت بخصوص معرفت دینی و تعمیق و توسعه آگاهی صورت میگیرد چهار نفر یا چهار گروه ثواب میبرند و از پاداش الهی برخوردار میشوند. یکی آنهایی که آن جلسه را تدارک میبینند و زحمت میکشند و تلاش میکنند و خدمت میکنند که آن جلسات برگزار بشود. یکی آنهایی که در آن جلسات برای آموختن از، حضور پیدا میکنند و کسانی که برای آموخته به، حضور پیدا میکنند یعنی معلم و دانشجو، و بطور ویژه میفرماید آنهایی که سؤال طرح میکنند که آن سؤال، سؤال درست و حکمیانه و بجایی باشد و باعث بشود بخشی از معارف در اثر آن سؤالات از پسِ پرده بیرون بیاید و آشکار بشود و باعث بشود آگاهیها توسعه پیدا کند. سؤال پرسنده و پاسخ دهنده و برگزارکننده و... . مقصود این که یک برکاتی که در دنیا و در آخرت این جلسات دارد با هیچ چیز دیگری قابل مقایسه نیست. یکی از بزرگترین عبادات تفکر و کمک به تفکر، زمینهسازی برای تفکر دینی است که مردم و انسانهای هرچه بیشتری قدرت تحقیق و تشخیص پیدا کنند اغلب مردم در دنیا قدرت و حتی فرصت تحقیق ندارند حتی بخشی از آنهایی که تحقیق میکنند قدرت تشخیص ندارند بنابراین تحقیق و تشخیص یک چیزهایی است که باید برای آن هزینه پرداخت، باید وقت گذاشت، کتاب خواند، استاد دید، مباحثه کرد، مطالعه کرد، چیزهایی نیست که در اختیار همه و به راحتی باشد و البته سیر مطالعاتی و تحقیق یک پروژه دقیق و حساسی است و باید درست مدیریت بشود. ما دو جراین نادرست داریم افراط و تفریط در حوزه تحقیق و مطالعه دینی و سیر مطالعاتی، یک جریانی که معتقدند که اصلاً تا میشود کمتر بفهمید، کمتر بخوانید، کمتر بشنوید چون ممکن است وسطهایش منحرف بشوید! این که داریم عرض میکنم تعبیر خود آیتالله مصباح(رضوانالله علیه) است در یک جلسهای که یک وقتی خدمت ایشان رسیدیم راجع به استراتژی کار فرهنگی و آموزشی و رسانهای، ایشان میگفت ما با دو دیدگاه نادرست و غیر عملی یا غیر مفید مواجه هستیم یکی آن دیدگاهی که از ترس منحرف شدن میگوید اصلاً فکر نکنید وقتی فکر نکنید سؤالات برایتان مطرح نشود با ایدههای مختلف آشنا نشوید طبیعتاً به شک نمیافتید، تردید نمیکنید، گمراه نمیشوید و منحرف هم نمیشوید. هرچه نادانتر باشید متدینتر میمانید این یک نگاه. دیدگاهی که به منع مطلق و اصالت جهل معتقد است. تعبیر حاج آقای مصباح این بود که این اتفاقاً راه ایمان را کور میکند چون با جهل مسافت زیادی را نمیتوانید طی کنید. به اسم ایمان و راه گمراه میشوید و در بیراهه میافتید صدماتی که متدینین نادان و متمسکین احمق با افراط و تفریطهایشان زدند یکی دوتا نبود. یکی از همینها امیرالمؤمنین(ع) را کشت و شهید کرد. ضربات میزند اینطوری نیست که هرچه نادانتر ولو متدینتر این قطعاً مفیدتر است. نه برای خودش و نه برای دیگران. ما متدینین خیلی به اصطلاح غلیظ داشتیم که بازی خوردند و بدون این که بدانند در خدمت کفر قرار گرفتند. و اصلاً جاهل یا افراط میکند یا تفریط. معمولاً تا آخر متعادل نمیماند. «الجاهل إما مفرط أو مفرّط». کسانی که دینشان عمق معرفتی ندارد معمولاً یا افراط میکنند یا تفریط. یک دورههایی مقدس و متحجّر، هیچ کس را آدم نمیدانند کسی را متدین نمیدانند بعد از یک مدتی 20- 30 سال بعد میبینید این آدم یک مرتبه روشنفکربازی در حد ارتداد و بیدینی، حمله به اساس دین، آن عقدههای فروکوفته و بعد آدم مذهبی که مطالعات درست و مذهبی و دینی ندارد این به محض این که آب به آب بشود و از یک محیط به یک محیط دیگری و در یک جمع دیگری قرار بگیرد دیگر نمیتواند از ایمان خودش دفاع و حفاظت کند، این تحت تأثیر قرار میگیرد و عوض میشود. بنابراین ایمان جاهلانه نمیگویم مضرّ است و هیچ منافعی ندارد اما قطعاً آن ایمانی نیست که از ما خواستند. این یک طرف قضیه است.
یک طرف قضیه هم این که بدون مقدمات عقلی و علمی با سر وسط اقیانوس شیرجه بروی و شنا هم بلد نباشی این هم یک خطر. یک کارهایی مثل طرح ولایت میخواهد آن خط میانه و خط درست را طی کند که حتماً آزادی اندیشه، ایمان استدلالی با فکر جلو برویم بفهمیم چرا. همین 5- 6 جلد کتابی که عمدتاً از آثار آقای مصباح برگرفته شده و در این دورههای شما آموزش میدهند که یکی از آنها در حوزه معرفتشناسی است که اساساً شناخت یعنی چه و کدام شناختها و چرا؟ معتبر هستند و چرا نه؟ اولین و اساسیترین سؤال. بعد فلسفه اخلاق که ارزشگذاری به چه دلیل؟ چه خوب است و چه بد است چرا میگوییم یک چیزی ارزش است و یک چیزی ضد ارزش است. اخلاق را استدلالی کردن، بعد فلسفه حقوق، عدالت یعنی حق و تکلیف، منشأ این حق و تکلیف چیست اینها چطور اعتبار میشوند و چطوری میشود چه چیزی جزو حقوق بشر است یا نیست و چرا؟ باید و نبایدهای اخلاقی و حقوقی از کجا میآید؟ ارتباط اعتبار با حقیقت چیست و کجاست؟ بعد فلسفه سیاست که چه کسانی حق دارند بر جامعه حکومت کنند و چرا و چگونه؟ هم چرا، هم چگونه و هم چه کسی؟ چه کسی حق دارد حکومت کند و چگونه حکومت کند و چرا؟ همه چیز را میخواهیم استدلالی بفهمیم. خداشناسی، انسانشناسی، ما یک عالمه مکاتب مدعی انسانشناسی داریم که هر کدام هم آثار و رگههایشان در حوزه علوم انسانی و علوم اجتماعی و ایدئولوژیهایی که در غرب و شرق ساخته شد داریم در دنیا میبینیم که انسان چه موجودی تعریف میشود و تعریف شما از انسان برای علوم انسانی مبنا میشود. تعریف مادی از انسان از دل آن، انسانشناسی ماتریالیستی و مادی بیرون میآید. تعریف سکولار از انسان، انسان حیوانی است که یک مقدار از بقیه حیوانات پیچیدهتر و ابزار است و بس. همین. خب این علوم انسانی حیوان آن و پیچیده است. اگر انسان را طوری تعریف کردید که انبیاء آمدند گفتند که تو علاوه بر این که از بقیه موجودات پیچیدهتر هستی از کل این هستی بالاتری. تو مخلوق ویژه خداوند هستی و تو باید خلیفهالله باشی. تک تک ما و شما میتوانیم آینه خداوند و خلیفه او باشیم حالا وقتی انسان در منطق دینی اینقدر بزرگ میشود و ظرفیتهای بینظیری که که انسان یک طرف و کل هستی یک طرف میشود همهاش برای توست و همهاش به افتخار تو آفریده شده، و در کل این آسمانها و زمین را در اختیار تو گذاشتیم و برای تو تسخیر کردیم «سخرنا» مسخر کردیم به شرطی که در تو مسیر خدا و کمال مطلق و نور مطلق بایستی که تو به جایی میرسی که چه و چه. خب این هم یک تعریف از انسان است.
علوم انسانی اگر آمد این انسان را هدف گرفت آنچه که در جهان الآن مزایای مکاتب مختلف در علوم انسانی و علوم اجتماعی را دارد ولی نقاط ضعف آن را ندارد. و بعد یک نقاط قوت به علاوهای دارد. راجع به انسانشناسی و خداشناسی یک جلد هم سابقاً غربشناسی بود نمیدانم الآن هست یا نیست؟ آن هم خوب بود یک معرفی اجمالی از تاریخ فکری و دینی و فلسفی، چون 4- 5 کشور غربی نزدیک به 200 سال است بر جهان حکومت میکنند و البته دائم دارند ضعیف میشوند و بالاخره شناخت اینها در تقریباً در این یکی دو قرن اخیر به لحاظ فکری و رسانهای و هم نظامی و هم اقتصادی بر جهان مسلط شدند شناخت اینها به عنوان دشمن و استکبار، شناخت فلسفی. بنابراین - این تعبیر از من است – این شیوهای که آیتالله مصباح از قبل از انقلاب تأکید میکرد و بیشتر در برابر ماتریالیزم چپ و مارکسیزم و بعد از انقلاب بخصوص این دو – سه دهه اخیر در جهت مقابله با ماتریالیست راست یعنی تفکر مادی لیبرال و سرمایهداری غرب بنیانهای فلسفی اینها را یکی یکی زیر ذرهبین میآورد و نشان میدهد که نقاط ضعف آن کجاست؟ آقای مصباح(ره) بسیار ذهن منسجم و منطقیای داشت. من کمتر کسی را بین علما و غیر علما دیدم که ذهن او اینقدر منسجم و منطقی داشت. برخلاف این جوسازیهایی که علیه ایشان میشد یا گاهی در یک جملهای یا مسئله سیاسی چیزی گفته میشد به شدت زبان آقای مصباح منطقی و مؤدب بود کاملاً انتقادپذیر بود و من واقعاً ذرهای تعصب و تکبر که در خیلی از اهل فضل و دانش حوزوی و دانشگاهی هردویش هست مطلقا این چیزها را ندیدم البته من خیلی خدمت ایشان نرسیدم شاید مجموعاً در چندین جلسه، و در آن جلسات هم عمدتاً گاهی اشکال و سؤال و انتقاد میکردم و نقد میکردم که یک چنین چیزهایی مطلقا در این انسان متفکر بزرگ نبود و تواضع. حالا نمیدانم کدام شما ایشان را از نزدیک دیده بودید شاید هم ندیده بودید چون سنتان خیلی اقتضاء نمیکند به شدت این آدم متواضع بود. ممکن است یک کسی بعضی از نظریات ایشان را قبول نداشته باشد اشکالی ندارد ایشان هم ناراحت نمیشد استدلال میکرد و استدلال میشنید اصلاً اهل لجبازی و جدال و مراء نبود. دهها کتاب در موضوعات مختلف نوشته که حتماً آنها قابل استفاده است بسیاری از آنها مسائل روز است که همین الآن در جهان مطرح است. یک اسلام منطقی و اسلام استدلالی است. خب این مهم است. از آن طرف هم ما یک افراط داریم که میگوید اصلاً احتیاجی به مقدمات و آموزش و استاد مطالعات ندارد برو هر فیلمی بود ببین هر چیزی گیرت آمد بخوان، نه سؤال بکن، نه تحت نظر استادی باشد. خب عیبی ندارد ولی تو قدرت تشخیص نداری. مثل این که بگویند یک سفرهای انداختند هم غذاهای بسیار سالم و خوشمزه در آن هست و هم غذاهای مسموم در آن هست ولیکن برو هرچه میخواهی برو بخور. خب کسی که سر این سفره برود و بدون قدرت تشخیص هرچه هرجا دستش میرسد بردارد توی دهانش بگذارد این چطور آدمی است؟ این یک اسم بیشتر ندارد آقای احمق! یا خانم احمق! یک احمق اینطور است که میداند بعضی از اینها مسموم است ولی نمیداند کدام است میگوید حالا بخوریم بعداً یک فکری میکنم. چه میخوری؟ میخواهی زباله بخوری؟ ممکن است زباله باشد! باید حتماً به یک قدرت تشخیص مسلح باشی یا اگر خودت مسلح نیستی زیر نظر یکی که کارشناس است بروی. مثل کسی که شنا بلد نیست با قایق یا کشتی وسط اقیانوس رفته شنا بلد نیست بعد میگوید حیف این آب نیست که یک شنا توی آن نکنیم من اقلاً یک شیرجه هم بزنم، شنا هم بلد نیست میبیند دو نفر شیرجه زدند جوگیر میشود میگوید من که از اینها کمتر نیستم ما با هم سابقاً رفیق بودیم! این همسایه ماست! میرود. آن دوتا بازی میکنند بیرون میآیند و تو بازی میکنی دیگر بیرون نمیآیی. فرصت بازی هم اصلاً نیست پایین میرود. چطور تو شنا کنی من شنا نکنم؟ خب من شنا بلد هستم تو شنا بلد نیستی. این هم یک طرف افراط است. یک طرف آن این است که اصلاً شنا را ممنوع کنیم و سراغ آب نرویم چون ممکن است یک جایی گودی باشد تو هم شنا بلد نیستی خفه بشوی. یک خط این است که اصلاً مهم نیست که شنا بلد هستی یا نیستی یا نجات غریق هست یا نیست؟ برو به آب بزن. این شجاعت نیست این حماقت است بدون حساب و کتاب. هرچیزی را بکوب پای کلاس هر کسی برو، مرید هرکسی بشو، هر فیلمی را ببین، هرجایی را برو. نه، مسائلی هست که طرف مینشیند به تو میگوید که تو اصلاًنمیفهمی کجا دارد کلاه تو را برمیدارد. چون مقدمات آن را طی نکردی و سواد نداری و نمیتوانی تشخیص بدهی این بچه را راحت میتوانی کلاهش را برداری و تا آخر هم نفهمد که تو کلاهش را برداشتی. دوستت هم داشته باشد یک اسکناس کلانی دستش هست میگوید ببین تو یک پول دادی من به تو دهتا میدهم تو یکی بده، آن وقت این دهتا روی هم رفته دهتا سکه خورد روی هم رفته، هزارتایش به اندازه آن نیست ولی دهتاست. آن یکی است این دهتاست. میگوید من دهتا میدهم یکی میگیرم! در بازار همین است بعضیها کلاه بقیه را برمیدارند طرف خوشحال بیرون میآید فکر میکند سود کرده تمام شده بعد میبیند دو ماه دیگر با این چکها کارش زندان است. او خورد و برد! مثل برد – برد بعضیها. آن یک طرفه همهاش را برد و رفت. در بازار و اقتصادش همین است در مسائل سیاسی ما کسانی را داریم که آدمهای خوبی بودند ولی کلاهشان را برداشتند بازی خوردند. دنبال حق بودند ولی در جبهه باطل علیه حق جنگیدند. همین خوارج را حضرت امیر(ع) میگوید اینها دنبال حق بودند ولی در باطل افتادند. معاویه از اول دنبال باطل بود. خوارج فاسد نبودند احمق بودند. بعداً البته کمکم فاسد هم شدند.
کسانی در مسائل فرهنگی و فکری، دینی، سیاسی یا هر حوزهای معتقدند که سفت ترمز را بگیرید تکان نخورید چون اگر راه بیفتید ممکن است توی دره بیفتید یا تصادف کنید خب تو اصلاً ماشین احتیاج نداری تا آخر هم همینطور میایستی تو اهل سفر نیستی. ترمز مطلق. هیچی نخوانی، هیچی نبینی، آزادی اندیشه نباشد، سؤالات دیگر و افکار دیگر مطرح نشود. اولاً که مخصوصاً الآن همچین امکانی نیست یک وقتی بود که صد سال پیش این حرفها تا صد سال پیش اجمالاً معنیدار بود میشد یک جامعهای را کلاً... ولی الآن که اصلاً امکان آن هم نیست ضمن این که نه تنها امکانش نیست نه تنها ممکن نیست اصلاً مفید هم نیست ترمز مطلق نه ممکن است نه مفید. از آن طرف یک عدهای گارد مطلق هستند. تخته گاز میروند! میگوید اصلاً مهم نیست موبایل را بطور مطلق قبل از بلوغ یا سن بلوغ در اختیار بچه بگذار برو هرچی میخواهی ببین، هرجایی میخواهی برو! بچه خودش باید بفهمد و رشد کند. طرف را هول میدهی در استخر گود شنا هم بلد نیست بعد میگوید بچه باید خودش رشد کند، رشد بلد نیست خفه میشود. آزادی انتخاب بطور مطلق. این سفره است بعضیهایش سمی است و بعضیهایش غذاهای خوبی است. آزادی! بروید هر کار میخواهید بکنید! تو قاتل هستی. تو آزاداندیشی نیستی تو قاتل هستی. شما اگر یک کبریت دست یک بچه بدهید یاد گرفته فقط روشن کند چیز دیگری سرش نمیشود. میگویند آزادی عقیده، خب کبریت برو بیرون نیم ساعت دیگر برگرد ببین چه خبر است یا خودش را سوزانده یا خانه را به آتش کشیده! نه تخته گاز بدون حساب و کتاب، نه ترمز. مسائل تعلیم و تربیت و رسانه و فرهنگ آن هم در فضای فعلی جهان باید با گاز و ترمز بازی کنید این خلاصهاش هست. استراتژی از آقای مصباح این بود. طرح ولایت این است. با گاز و ترمز باید بازی کنید اولاً باید بگازیم و جلو برویم و باید رشد کنیم و چیز بفهمیم باید دیدگاههای مختلف را بشناسیم و بفهمیم چرا او؟ چه نسبتی بین این و آن است و چرا آن غلط است؟ نه این که کلی بگوییم که همه مکاتب و ادیان غلط هستند ما حق هستیم قبول کنید! اگر قبول نکنید یا لقمه حرامی یا نطفه حرامی! اینطوری که نمیشود. ما برای چه بر حق هستیم؟ برای چه «الاسلام یعلو و لایعلی علیه» اسلام مکتب برتر است برای چی؟ غیر اسلام چیست؟ بقیه چه گفتند؟ مگر فقط اسلام در این حوزهها حرف زده است؟ بقیه ادیان و مذاهب و مکاتب در این قضیه چه گفتند؟ کدام حرفهایشان درست است؟ کدامش نیست؟ چرا؟ اینها خیلی مهم است. منتهی زحمت میخواهد، سالها مطالعه میخواهد، سواد میخواهد، دقت میخواهد. شببیداری میخواهد، کمتر خوابیدن و کمتر تفریح کردن و بیشتر خواندن و بیشتر اندیشیدن میخواهد انگیزه علمی و معرفتی میخواهد. مثلاً میروند کتاب بخرند میگویند مهم نیست همه اینها خوب است بردار ببر، او نگاه میکند کتابی که بیشتر نقاشی دارد فکر میکند کتاب خوبی است ولو این که چرند در آن نوشته شده باشد شما اگر به حدی رسیدی که میتوانی تشخیص بدهی کتاب را بلدی، شیرجه برو، هرکس هم به تو نگفت نرو محلش نگذار و برو. اما اگر میدانی کلاه سرت میرود مثلاً من الآن فلان چیز را بلد نیستم بروم توی بورس یک مبلغی هرچه از اول عمرم جمع کردم بروم توی بورس، اصلاً نمیدانم بورس چیست؟ بروم فلانجا سرمایهگذاری کنم توی بازار، طرف میگوید زمین بخرید الآن زمین فلان است، اصلاً نمیداند راست میگوید دروغ میگوید کدام زمین؟ چطور؟ اصلاً این زمین برای کیست؟ همینطوری زمین بخورید. بعد میرود ورشکست میشود بعد میبیند این زمین 6تا مالک دارد! قبلاً طرف کلاه 6 نفر دیگر را هم برداشته است. خب معقول نیست. چطور همه جا بله، شنا و غذا و تجارت، علم و نجات غریق همه اینجاها مقدمات لازم است اما در حوزه دین و دینداری و معرفت لازم نیست؟ پس این استراتژی که ما باید با گاز و ترمز بازی کنیم.
از یک طرف اسلام میگوید عقایدتان باید تحقیقی باشد یعنی وقتی میگویید خدا هست و یکی است، یکی یعنی چی؟ اصلاً چرا؟ در برابر آن چیست؟ نبوت چیست؟ نبوت عامه، نبوت خاصه چیست؟ به چه دلیل؟ معاد و امامت چیست؟ عدل چیست؟ همه اینها اصول عقاید ماست. هستیشناسی و خداشناسی و استدلالهای آن بعد هم توی فلسفههای مضاف میآید که اینها مهم است. برای تحقیقی کردن دین است. تقلید، یک جایی کاملاً عقلانی است و یک جایی کاملاً ضد عقل و غیر عقلانی است حتی همه آنهایی که هیچ دانش حصولی ندارد نسبت به حقیقت دانش حضوری دارند. شما میدانید کل این علم حصولی یعنی این تحصیلاتی که میکنید همه اینها مقدمه است این علم حصولی باید تبدیل به علوم حضوری بشود. ایمان و یقین علم حضوری است. آن وقت ما کسانی داریم علم حصولی خیلی دارند طرف 60 سال است دارد درس میخواند و درس میدهد ممکن است تفسیر، فلسفه، عرفان و... درس بدهد اما اینها به ایمان و باور تبدیل نشده است همینطور لقلقه زبان است همینطور میگوید اما موقعی که میخواهم عمل کنم و انتخاب کنم بر اساس این حرفها انتخاب نمیکنم اینها را میدانم اما انگار که در واقع نمیدانم این دانستن نیست. فرق آگاهی ذهنی با یقین قلبی روشن است خیلی چیزها را ما میدانیم راجع به آن میتوانیم دو ساعت هم صحبت کنیم اما وقتی میخواهیم عمل کنیم بر این اساس عمل نمیکنیم. امام(ره) میگفت همه شما میدانید مرده به آدم کاری ندارد اما هیچ کدامتان حاضر نیستید با مرده شب توی اتاق تنها بخوابید برای این که آگاهی دارید که این خطر ندارد اما باور نمیکنید. لذا میترسید. اما غسّال (مردهشور) اینقدر انسان بعد از مرگ توی دست و بالش هست میداند که این دیگر هیچی نیست او میتواند بالای سر مرده بنشید صبحانه بخورد چون باور کرده است چرا؟ چون اینقدر دیده برایش علمالیقین شده است. ما میدانیم اما باور نکردیم.
حالا راجع به اعمال خوب و بد هم همینطور است. انسانهایی که مقامات بالا دارند در رآس آن خود معصومین، اینها با گناه و ثواب همینطوری برخورد میکنند یعنی میفهمد این واقعاً مسموم است شما چطوری اگر بفهمید یک چیزی بد است مثلاً یک زبالهای اگر جلوی شما بگذارند مگر میخورید؟ ما نسبت به خوردن زباله معصوم هستیم چون باور کردیم. معصومین نسبت به کل گناهان و ظلمها همینطور هستند مثل این که ما بخواهیم یک عفونت یا چرکآبی را بخوریم چطوریه؟
تحقیق در تمام امور اعتقادی، پاسخها و جواب همه شبهات، همه مکاتب برای همه اصلاً شدنی نیست خیلی از عقاید ما هم تقلیدی است یعنی خودمان نه مطالعه کردیم نه استدلالی برایش کردیم نه پای درس استاد رفتیم ولی در ذهنمان اعتقاد داریم. ممکن است 5تا سؤال هم از ما بکنند نتوانیم به چندتایش جواب بدهیم. خب اما این تقلید محض نیست تقلیدی است توأم با تفکری. و مبنایش را با یک فکری پذیرفتی، برای آنهایی هم که جواب آن را نمیدانی میتوانی بروی سؤال کنی و مطالعه کنی، تحقیق کنی این ایمان هم مفید است. نمیگویم ایمان مطلوب است خیلی عالی و ایدهال است، نه اما مفید است با همینها هم میشود نجات پیدا کرد اما با ایمان عالم مساوی نیست اگر کسی تحقیق نکرد و مسیر را گفم کرد، سؤال نکرد که کدام غذا مسموم است و کدام درست است و یک غذای مسمومی را اشتباهی خورد این بیچاره است عذر ندارد معذور نیست. آن که عرض کردیم اگر خودش متخصص نیست اما غذای درست را خورد و مسموم نمیشود و سیر میشود یعنی همه جزئیات آن را دقیقا ًنمیدانی اما در مسیر درستی داری حرکت میکنی. راه همین است. بله تو به اندازه خودت و سهم خودت از این راه توشه برمیداری اما توشه عالم و نیمه عالم مساوی نیست اما مسیرت درست است. گم نمیشوی، از تشنگی نمیمیری و بالاخره به آن شهر میرسی. منتهی نوع رسیدن داریم تا رسیدن. این درست است اما بالاخره میرسی. اما اگر کسی سؤال نکرد و اشتباهی در بیراهه افتاد این چه میشود؟ خب تو عذر نداری تو در آن بیابان گم شدی و از تشنگی و گرسنگی میمیری تو هلاک میشوی جهنمی میشوی. میگوید مگر آن کس که بهشتی شده، این هم مثل من بوده همان اندازه که من تحقیق نکردم او هم تحقیق نکرده، چطوریه؟ جواب این است که نه، مثل هم نبودید او دائم این دغدغه را دارد که آیا این مسیری را که میروم درست است یا غلط است؟ منتهی سؤال میکند، پیگیری میکند، وقتی به او میگویند نمازت را ترک نکن، عمل میکند، تو چنین دغدغهای را نداشتی، تو گفتی برو بابا درست و غلط چیه؟ و الا میرفتی سؤال میکردی. او سؤال کرد اما تو سؤال نکردی فرقتان همین است. او در جاده درست دارد میرود اما تو داری وسط بیابان میروی. این آثار واقعی و وضعی است مگر اینها اعتباری و قراردادی است که آقا من سم میخورم تا غذا بخور، قراردادی است دیگه، انشاءالله هر دویمان به یک نتیجه میرسیم! نه آقا تو میمیری من میمانم. اینها قراردادی نیست واقعی است.
دقت کنید اینهایی که گفتم خیلی مهم است چون خیلیها این پرسشها و شبهات را به این صورت مطرح میکنند و افراط و تفریط داریم از آن طرف به اسم آزادی اندیشه، مساوی کردن علم و جهل، و بازار عوامفریبی و کلاهبرداری راه انداختن. از این طرف به اسم این که مواظب بچههایمان باشیم هیچی نبینیم! هیچی نشنویم! هیچی نخوانیم! اصلاً نمیخواهد ما فکر کنیم ما دلیل و استدلال نمیخواهیم هرچه گفتند همینطوری قبول کن. این منطق درافتاده! قرآن چندجا میفرماید انبیاء میآمدند به مردم میگفتند، اینها میگفتند «نتّبع ابناءنا» ما خط اجدادمان را داریم میرویم ما از وقتی که به دنیا آمدیم همین چیزها را به ما میگفتند آنها هم از پدر و مادرهایشان شنیدند، ما هم همینطور هستیم. «نتّبع آبائنا» ما همان خط پدر و مادرانمان و نسل قبلمان را میرویم. به این حرفهای شما هم کاری نداریم و حوصله حرفهای شما را نداریم. بعد خداوند متعال میپرسد آیا اگر پدرانتان گمراه بودند چون پدران شما بودند باز هم همان راه را میروید؟ آمدیم پدر و مادر تو دارد سم میخورد تو هم باید همان کار را بکنی؟ خب خود قرآن این تفکر را زیر سؤال برده است.
الآن این که وسایل ارتباطی و رسانهها و این همه لجنپراکنی و شبهه هست، خیلی از بچهها هستند طبیعی هم هست اصلاً خوب هم هست مریض نیست عنادی هم ندارد واقعاً از روی کنجکاوی میخواهد ببیند قضیه چیست؟ یک چیزی دید یا یک سؤالی شد خب جواب سؤالش را بده ولو نباید بداند، شما مگر میتوانید با کور شو مسائل را حل کنید؟ اگر از آن طرف نظارت و تعلیم و تربیت نباشد خب این مردد میشود کلاهش را برمیدارند نمیفهمد. یک سؤال و شبههای مطرح میشود این نمیداند که این سؤال دهتا جواب دارد. تو خبر نداری. این فکر میکند یک حرفهای جدیدی آمده این سؤالش را هیچ کس نمیداند بعد رفته از عمه و داییاش پرسیده او هم بلد نبوده او میگوید آهان پس همه چیز معلوم شد چیزهایی که ما قبلاً فکر میکردیم درست است معلوم شد که همهاش غلط و مزخرف بوده! نه آقا. تو مزخرفی. تو نه سواد داری نه میروی از آن کسی که باید بپرسی میپرسی. نه کتاب میخوانی. هیچی. بعد هم زود نتیجه میگیری و زود تصمیم میگیری. جلوی حرفهای دگراندیشی را باید گرفت یا نباید گرفت؟ نه باید گرفت مطلقاً، نه نباید گرفت مطلقا. مطلق نیست باید با گاز و ترمز بازی کنی. از این گردنهها عبور کنی حتماً باید بخوانی، بیندیشی، بحث کنی اما تحت نظر استاد فن، یک نجات غریق باشد در بخشهای عمیق برای کسی که شنا بلد نیست به او بگویید اینجا نیا. ولی در عین حال باید خودش آنجا باشد که اگر یکی دو نفر آمدند به دادش برسد و باید در صحنه باشد. شما که طرح ولایت میخوانید شما دارید این نقش را ایفا میکنید. میخواهید کمک کنید به گسترش آگاهی استدلالی در دین در ابعاد مختلف، و مسلح کردن دوستانتان و بچههای دیگری که مثل شما فرصت یا انگیزه نداشتند که این دوره بیایند یا این 5- 6تا کتاب را یا کتابهای بعدی را بخوانند باید به آنها کمک کنید ضمن این که خودت رشد میکنی. منع کردن اثر ندارد، جلوی آنها را هم بخواهید بگیرید هم به لحاظ عملی و هم نظری اشکالاتی دارد بعد اصلاً امکان هم ندارد، حس کنجکاوی و مسائل ارتباطی، مگر میشود همه اینها را همینطوری با زور حلش کرد. بعد هم انبیاء اینطوری عمل نمیکردند. تحقیق بکن. تحقیق یعنی چی؟ یعنی من فهمم مخالف چه میگوید؟ موافق چه میگوید؟ چه کسی اسلام را قبول ندارد و چرا و به کجای اسلام اشکال دارند؟ حالا جواب آن چیست؟ این تحقیق میشود وقتی میگویی اصول عقایدت تحقیقی است خب معلوم است که این جریان هست باید سخنان خلاف اسلام را بشنوید و ببینید. منتهی چگونه؟ با چه قدرت تشخیص که شیشه را به جای الماس به تو قالب نکنند. باید مواظب این هم باشی. لذا این دو طرف قضیه را توجه باشید. از آن طرف هم شما آیات و روایاتی دارید که میگویند وقتی شما کتاب کسی را میخوانید، فیلم کسی را میبینید و پای صحبت کسی نشستید اگر او دارد از خدا میگوید مسیر حق است تو مشغول عبادت خدا هستی اگر دارد در مسیر نادرست حرف میزند و مطلب میگوید شما مشغول عبادت شیطان هستی. همین که نشستی دارید حرفهای او را گوش میکنید فیلم او را میبینید کتاب او را میخوانید او دارد یک مسیر نادرست ضد الهی و ضد انسان را طی میکند خب تو هم مشغول عبادت شیطان میشوی. از این طرف این حساسیتها را باید دید از آن طرف باید آن را دید. جمع این دوتا که ما باید سخنان حق و مخالف و موافق را بشناسیم، بشنویم، استدلال کنیم و از آن طرف بازی نخوریم. آن این است که این دوتا اصل هر دو درست هستند اما هیچ کدام مطلق نیست. نه این که همه چیز را هر کسی هر وقتی هر جوری بگوید! نه. این مثل این است که با کله توی آن سفره بروی یا شنا بلد نیستی شیرجه بروی. از این طرف هم بگویی هیچ کس و هیچ چیز و هیچی نگو، هیچی نبین، هیچ کاری نکن این هم نمیشود پس باید از گرسنگی بمیرند.
ترکیب این دوتا وجه جمع آن این است اثبات و نفی آن مطلق نیست هر کدام یک قیدی دارند و برای این قیدها استدلال هم داریم اگر منع مطلق کنیم مشکل حل نمیشود بلکه بیشتر میشود خطرناکتر میشود همان مومن و جاهل آن هم خوارج میشود. ما آدمهایی دهه 60 داریم که حزبالله نبودند، حزباللهی خوب است ولی خر حزباللهی خوب نیست الآن در آخر دهه 90 و اول 1400 اینها بیدین هستند. یعنی مطلب علیه اصل اسلام مینویسد! علیه اصل امام، انقلاب، اما آن کسی که آن زمان از یک کسی یک چیزی کوچکی سؤال طرح میکرد اینها میگفتند اینها منحرف هستند چون سؤال طرح کردند من اینها را میشناسم بعضیهایشان از رفقای ما بودند در دهه 60 مطالعات اسلامی عمیقی نداشتند احساسات، افراط، بعد 20- 30 سال درست ضد آن حرفها. الآن طرف رفته درست کنار دشمنان دین با آنها رفیق شدند و با آنها علیه اصل امام و انقلاب و دین مطلب مینویسند و میزنند و میکوبند. وقتی یک کسی بخواهد ندانسته ایمانش را به زور حفظ کنی و تحمیل کنی اینطوری میشود. ما کسانی داریم که 10- 20 سال مذهبی و متدین بودند یک مرتبه به سیم آخر زده، گفته این 10- 20 سال کلاه سرم رفته و از بقیه عقب ماندم. توی خط بخور بخور زده، دزدی از بیتالمال، فساد اخلاقی، یک گناه و ظلمهایی میکند که این گناهکارهای معمولی این کارها را نمیکنند چون احساس میکند عقب مانده فدایی و قربانی اسلام شده حالا میخواهد از اسلام انتقام بگیرد. نه آقا تو فدای خریت خودت شدی، حالا هم که باز میخواهی انتقام بگیری باز میخواهی از بقیه انتقام بگیری. نمیفهمی که الآن هم داری بیچارهتر میشوی.
باید به جامعه و افکار عمومی و خودمان تفهیم بشود که: 1) حق و باطلی وجود دارد همه چیز با همه چیز مساوی نیست. 2) تشخیص حق و باطل یک جاهایی آسان است و یک جاهایی آسان نیست پیچیده است آموزش میخواهد و دقت میخواهد. 3) برای تشخیص حق و باطل و تثبیت حق باید هزینه و وقت بگذارید مطالعه کنید، گاهی باید آبرویتان را بگذارید و گاهی هم باید جانتان را بگذارید. همین آقای مصباح چقدر فحش خورد؟ حالا شماها سنتان کم است یادتان نیست دهه 70 و 80 تقریباً روزی نبود که رسانههای آن طرفی به آقای مصباح فحش ندهند. جملههایش را تقطیع میکردند یک تیکه حرفهایش را درمیآوردند میگفتند اینها را گفته این ضد فلان است آن وقت یک جا هم فرض کنید اشکالی هست صد برابرش کنند و تعمیم بدهند و از این قبیل. اجازه ندهند نظر طرف گفته بشود و بگوید حرفی که میزنی جوابش این است. گاهی هم از جانشان باید بگذرند. مطهری فقط برای این که قدرت تشخیص را به بچهها میداد در برابر جریانهای چپ و راست برای همین او را کشتند. جانت را باید بدهی، آبرویت را هم باید بدهی. برای این که حقیقت، دشمن دارد. نشر حقیقت، دشمنساز است. سن افراد مهم است مقتضیات شرایطشان مهم است بعضی از مسائل را بعضیها میفهمند و بعضیها نمیفهمند. اینطوری نیست که هر مسئلهای را هر کسی بفهمند. شما الآن یک معادله درجه 2 را پیش یک بچهای بگذار که تازه مدرسه رفته بگو آن را حل کند معادله چند مجهوله را بگو حل کن. وقتی خودش نمیفهمد اولاً ممکن است به تو فحش بدهد و بگوید مزخرفات چیست از توی کوچه برداشتی پیدا کردی آوردی نمیفهمد که این یک سؤال مهم است و واقعی است. دو) کلاهش را میتوانی برداری و الکی بگویی این معادله اینطوری حل میشود! او از کجا میتواند تشخیص بدهد که جوابی که تو دادی درست است یا غلط است؟ چطوری میتواند تشخیص بدهد؟ بنابراین اینطوری نیست که همه سطوح دین را همه به یک اندازه بفهمند. الآن مسائلی در حوزه وحیشناسی، در حوزه تفسیر توحید، در حوزه معاد داریم که صورت مسئله آن را هم طرح کند من و شما نمیفهمیم چه برسد به جواب آن. چرا؟ برای این که باید ده سال درس بخوانی تا بفهمی این سؤال یعنی چی؟ مثل همان معادله چند مجهوله است برای کسی که تازه اول راه است این که ما عقل همه به یک اندازه است! اولاً که نیست. ثانیاً هم باشد عقل بالقوهتان به یک اندازه است عقل بالقوه که باید تلاش کنید باسواد بشوید بفهمید که به یک اندازه نیست مثل این که بگویید پزشک و غیر پزشک فرقی نمیکند همه ما عاقل هستیم. همین که میگویید فرق نمیکند نشان میدهد که تو یکی عاقل نیستی حالا اگر بقیه هم باشند تو نیستی. بعد همه عاقل هستیم عالم که نیستیم. عقل عالم و عقل جاهل که یکی نیست مثل هم نیست او نمیفهمد او یک چیزی میفهمد. این هم یک مسئله که وقتی وارد مفاهیم دینی میشویم هرچه مبتدیتر باشد مثل کسی که شنا بلد نیست بیشتر باید مراقب باشد هرچه شناگرتر میشود کمکم او نجات غریق، وقتی طرف میبیند طرف وارد است کنار استخر میآید خیلی نگاهش به او نیست. وقتی که تازهوارد به استخر میآید تمام حواسش به اوست نشسته به همه نگاه میکند ولی بیشتر به او نگاه میکند باید هم این کار را بکند. خود او هم باید مراقب باشد از آن جایی که عمقش کم است این طرفتر نرود از آن طنابی که میکشند این طرفتر نرود. اما در عین حال کسانی هستند که میآیند عقل ندارد، و جرأت او بالاست ولی عقلش کم است. میآید خب غریق نجات آنجا مینشیند باید حواسش به آن منطقه عمیق باشد که یکی از اینها میآید مواظب باشد که او غرق نشود و کمکش کند. از آن طرف میبیند این شخص آدم شنا بلد نیست و یاد میگیرد بعد از 4ماه میبیند این شنا بلد شد و یاد گرفته، دیگر آن مقداری که آن اول حواسش به او بود دیگر نیست و خاطرش جمع شده و میگوید این میتواند خودش را اداره کند. این قضیه مهم است در مسائل تعلیم و تربیت و مسائل دین هم مسئله فوقالعاده مهمی است. بعضی از مطالب برای من مضرّ است و برای شما مفید است چون من نمیتوانم تشخیص بدهم تو میتوانی تشخیص بدهی. آن کسی که میتواند غذای سمی و غیر سمی را تشخیص بدهد او آزاد سر سفره میآید و همه جای سفره هم میتواند برود برای این که او میفهمد. من که نمیتوانم دو نوع غذا را از هم تشخیص بدهم چطور میشود تبعیض شد؟ او بکند این نکند؟ او بخورد این نخورد؟ بله آقا تبعیض اینجا درست است. مثل این که است که آخر سال شده بگویید بیاییم عدالت را رعایت کنیم به همه بچهها 20 بدهیم! این که ضد عدالت است یکی از آنها مفتخور و تنبل است و کاری نکرده و این یکی دیگه تمام سال را طفلک زحمت کشیده تو میخواهی به هر دو 20 بدهی؟ آن هم مساوی؟ اینجا مساوات ضد عدالت است. عدالت این است که به او 20 بدهی به این تجدید. به او باید 8 بدهی آن عدالت است. این که میگویند بحث کتب ضلال، چون بعضیها میگویند در این عصر هم کتب ممنوعه، فیلم ممنوعه، معنی دارد امکان دارد. اصلاً این عصر و آن عصر ندارد این که بتوانی یا نتوانی یک بحث دیگر است. این هم که اصل فقط من باشم نه. شما باید اول مطلب تولید کنی بعد بتوانید بگویید که این را نبین به جایش این را ببین. یا اول این را ببین بعد اگر خواستی آن را ببینی بعد از این که این را دیدی یا این را خواندی برو، که کلاهت را برندارند. یعنی شنا را یاد بگیر بعد شیرجه برو. این را میتوانید بگویید اما این که بگویید اصلاً مهم نیست بلد هستی یا نیستی، نه آقا بعضی از مطالب در حوزه عرفان نظری هست که مقدمات آن را نخوانده نمیفهمد اینها دین است یا ضد دین است؟ میخواهید منطق بخوانید، فلسفه بخوانید، کلام بخوانید، عرفان نظری بخوانید باید با قرآن و حدیث آشنا باشید سیره این کار را بدانید مکاتب مختلف را در عرفان نظری بدانید بعد بفهمید این جمله معنیاش این است نه آن. این که این جمله عین توحید است یا شرک است، هر دویش این احتمالش از این جمله هست خب حالا من که آن مقدمات را طی نکردم برای من جایز نیست میدانید که بعضی از مباحث عرفان نظری را، بعضی از اساتید کلاس عمومی نمیگذاشتند طرف مقدمات آن را طی نکرده دچار بدفهمی میشود کسی که مقدمات آن را نداند این عبارات عین کفر است. در حالی که کفر نیست توضیح دارد. شبیه این عبارات در آثار دیگرانی هست که شبیه این است اما واقعاً کفر است. تو این دوتا را نمیتوانی تشخیص بدهی حق ندارید منطقاً ممنوع است نه این کلانتری بیاید تو را بگیرد. منطقاً حق ندارید مثل شیرجه رفتن جایی است که شنان بلد نیستی باید بروید شنا یاد بگیرید. این خیلی مهم است که همه سخنان موافق و مخالف را برویم بدون هیچ مقدمات ببینیم این مثل همان شیرجه احمقانه است ممکن هم نیست مفید هم نیست از آن طرف هم که میگویند اگر یک کلمه حرف باطل بخوانی یک فیلم باطل ببینی، پای صحبت یک نفر آدم باطل بنشینی همان یک کلمه، چون این مسیر آن مسیر نادرستی است پس تو داری شیطان را عبادت میکنی، این حرف درست است اما مطلق نیست و برای همه و همه کس نیست.
اصل این است که: 1) فضا باید مدیریت علمی و عقلانی بشود. 2) در این چارچوب باید آزاد باشد، منطقی همه سؤالات مطرح شود و دیدگاهها در این چارچوب تحت نظارت مطرح شود و مطالعه بشود که نتوانند کلاهتان را بردارند. بازار الماسفروشی را که نباید تعطیل کنید باید مراقب آن متقلبها باشید و بعد به بقیه آموزش بدهید و الا این بالاخره میآید. این دو طرف قضیه است که باید ببینیم. خب دوتا از دوستان سؤال داشتند بفرمایید.
یکی از حضار: شما گفتید اگر کسی فرصت نکرده خیلی تخصصی تحقیق کند اما در مسیر درستی بود این در حد خودش به سعادت میرسد اما اگر کسی به اصطلاح تحقیق کرد اما گمراه شد یعنی فکر کرد، سؤال کرد اما در مسیر نادرست افتاد این چی؟ مثلاً بعضیها برای ما شعبدهبازیهای معنوی میکنند غیب میدانند اینها چی؟
جواب استاد: اگر کسی صادقانه هزینه تحقیق را بپردازد یعنی واقعاً شک کرد برود آنجاهایی که میگویند جوابش هست برود واقعاً ببیند، بخواند، از چند نفر بپرسد و... فکر کند، مطالعه کند و بپرسد تقصیری ندارد کوتاهی عمدی نیست تنبلی نیست واقعاً صادقانه رفته تلاش کرده ولی باز هم به یک نتیجه نادرست رسیده این شخص جهنمی نیست این شخص معذور و جاهل است به این شخص مستضعف فکری میگویند یعنی دنبال حق رفته اما به باطل رسیده، منتهی قرآن کریم میفرماید محال است من بگذارم کسی تقوای معرفتی داشته باشد و صادق باشد دنبال آن برود و نرسد. تقوا اگر داشته باشید چون خوارج هم ممکن است بگویید اولش تقوا داشتند ولی جاهل بودند اما وقتی که میآیید علی را ترور میکنید که دیگر تقوا نیست خودتان هم میفهمید که این نیست. قرآن میفرماید: «من یتق الله یجعل له...» اگر واقعاً هدفتان صادقانه خداوند باشد دنبال چیز دیگری نباشد لجباز نباشید راحتطلب نباشید،جوگیر نباشید واقعاً خدا باشد، خداوند میفرماید ما به شما فرقان میدهیم فرقان یعنی قدرت تشخیص و فهم. محال است کسی صادقانه دنبال حق باشد و تمام راهها برایش بسته باشد و آخرش هم جهنمی بشود این امکان ندارد. چون اگر صادق باشید دوجا اشتباه میکنید جای سوم بالاخره میفهمید سؤال میکنید و بحث میکنید. اما اگر نشد مستضعف میشوید و معذورید. خداوند جبران میکند. مثلاً بعضیها برای ما شعبدهبازیهای معنوی میکنند غیب میدانم فردا کجا میروی و دیروز کجا بودی و بعد نتایج غلط میگیریم، اینجا چی؟ اتفاقاً اگر اینجا تقوا داشته باشید و یک حداقل از عقل داشته باشید شما ملاک دارید شما اگر مسلمان هستید میفهمید اگر کسی آمد گفت من مکاشفات غیبی و ارتباطات عجیب و غریب دارم بعد به تو یک چیزی خلاف شرع میگوید مثلاً میگوید نماز نخوان یا فلان کار بیناموسی را توجیه میکند خب تو میفهمی که کلاهبردار است. از اول اگر با او رفتی معلوم میشود خودت هم کلاهبردار هستی. میخواهی کلاه خودت را برداری! اول خودت خودت را فریب میدهی بعد میگذاری او را تو را فریب بدهد. خلاف قطعی عقل، خلاف شرع، خیلی نمیتوانی به کسی بگویید...
یکی از حضار: الان در زمان فعلی که همه دانشگاه میروند و مبانی انحراف و التقاطی است. مبانی علوم انسانی غرب انحرافی است، در این شرایط که ما...
جواب استاد: ببینید علوم انسانی غرب که میگویند مبنانیاش الحادی است اولاً معنیاش این نیست که کل هرچه که در کل آثار کل علوم انسانی است همه اینها سکولار و الحادی است، نه. بسیاری از اینها در این مباحث و عقل تجربی است که با مبانی اسلامی هم قابل توضیح است اما بخشی از آنها سازگار نیست. بعضی از مبانی و بخشی از غایات آن سازگار نیست، بله درست است. اولاً تحصیل و علم که میگوییم ما آدمهای تحصیلکرده جاهل خیلی داریم اشتباه نگیرید تحصیلات مدرک دانشگاهی طرف دارد فکر میکنید این دیگر عالم است! این در رشته خودش ممکن است عالم باشد محفوظات دارد تدریس هم بکند اما در این موضوعی که ما داریم صحبت میکنیم جاهل است. ما یک عالمه پروفسور داریم که در مباحث مربوط به اعتقادات بنده بچه کودکستانی هستم همان چیزی که از مدرسه و محله یک چیزی گفتند همان است دینش همانقدر است طرف رشد نکرده، کاریکاتوری است، طرف در یک رشته مهندسی پزشکی یا یک رشته علوم انسانی پروفسور شده اما در حوزه عقاید استدلالی دینی بچه است اصلاً کاری نکرده، شما فریب ظاهرش را نخور. این که در این شرایط چطور میشود؟ اتفاقاً این شرایط آمادهتر است برای این که این بحثها انجام بشود. آگاهی بیشتر شده، منابع و کتاب بیشتر شده، استاد بیشتر شده، شما الآن از طریق اینترنت هم میتوانید خیلی از پاسخ این سؤالات را پیدا کنید قبلاً که این چیزها نبود. طرف در کل یک آباید یک عالِم داشت و آن عالِم هم ممکن بود خیلی از چیزها را نداند، البته از آن طرف هم خیلی به گوشش نمیرسید.
یکی از حضار: شما فرمودید با سعی و تلاش میتوانیم راه را از بیراهه تشخیص بدهیم و بیاییم در جامعه گسترش بدهیم بخصوص در مسائل سیاسی. اگر کار به جایی رسید که همان کاری که ما تشخیص دادیم و به دیگران هم معرفی کردیم ولی به چاه و دره رسید آن موقع تکلیف چیست؟ نگاه دیگران عوض میشود یا خودمان اینجا دچار شک و تردید میشویم که نکند آن روز هم ما اشتباه کردیم. یعنی تا قبلاً فکر میکردیم راه را از بیراهه درست رفتیم بعداً فهمیدیم مسیری که از اول میرفتیم اشتباه بوده؟
جواب استاد: یعنی الآن آدم درستی هستید و میگویید چون ممکن است فردا منحرف بشوم یک عدهای را هم منحرف کنم. میگویید راه را از بیراهه درست رفتید بعداً فهمیدید مسیری که از اول میرفتید اشتباه بوده و حالا میپرسید آنهایی را که با خودتان آوردید چه میشود؟ هیچی آنها را هم مثل خودت بدبخت کردید. اما اگر آنها مقدمات آن را رعایت کردند دنبال تو نمیآیند تا یک حدی میآیند بعد میفهمند و برمیگردند اما اگر آنها هم رعایت نکردند آنها هم مثل شما هستند یعنی یک عدهای را با خودت جهنم بردی.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی